بانوي باران

يلدا ...

آخر پاييز شد

همه دم مي زنند از شمردن جوجه ها!!

بشمار، تعداد دل هايي را كه به دست آوردي

بشمار،تعداد لبخندهايي كه بر لب دوستانت نشاندي

بشمار، تعداد اشكهايي كه از سر شوق و غم ريختي

فصل زردي بود ، تو چقدر سبز بودي؟

جوجه ها را بعداً با هم مي شماريم

[ شنبه 30 آذر 1392برچسب:, ] [ 18:10 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
خدا هميشه با توست...

شبها وقتي كه بيداري،خدا هم با تو بيداره

تا وقتي كه نخوابي تو،ازت چشم بر نميداره

از اون بالا مياد پايين

خدا ميگيره دستت رو

خدا ميدونه تو قلبت ،چه اندازه تو غم داري

خدا ميدونه تو دنيا،چه چيزي رو تو كم داري

خدا نزديك قلب توست،با يك آغوش وا كرده

نذار پلكاتو روي هم ،اگه قلبت پر درده

خدا رو ميشه حسش كرد،توي هر حالي كه باشي

فقط بايد تو با يادش ،توي هر لحظه همراه شي

 

[ شنبه 30 آذر 1392برچسب:, ] [ 18:5 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
مي نويسم...

مي نويسم

به ياد روزهاي انتظار

به ياد لحظه هاي فراق

به ياد چشم هاي اشكبار

به ياد سينه هاي داغدار

مي نويسم

به ياد خلوت هاي غمبار

به ياد غروب هاي دلگير

و طلوع حسرت بار

به ياد الهه ي پاك نجابت

از تمام قصه هاي خود پر كشيده ام

وقتي كه فرصت ماندن گذشته است

وقتي كه از سكوت دلتنگ لحظه ها

تابوت مرگ به خانه من بازگشته است

بايد براي هميشه بمانم در اين غروب؟

بايد كه غصه و غم را صدا كنم؟

بايد كه غرق در لحظه هاي دلتنگيم شوم؟

نه هرگز چنين نخواهم كرد

مي خواهم بمانم زيرا.......

در بن بست هم راه آسمان باز است.

 

 

 

 

[ پنج شنبه 28 آذر 1392برچسب:, ] [ 10:12 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
دل يعني چه ؟

دل يعني چه ؟

دل يعني دل

نه يعني مغز

مغز از آن صاحب مغز است و صاحب مغز متعلق به خانواده اش منسوب به شهرش

و شهرش مربوط به مملكتش

ببين چه حسابش روشن است و معين و منطقي!مو به درزش نمي رود

مغز يكي ار اعضاي پيكر صاحبش است.همين

اما دل معجزه بزرگ و شگفتي است .

حساب ديگري دارد.

دل چيست؟

دل حالت لطيف و عميقي است كه در اعماق درون ما انسانها نهفته است

[ پنج شنبه 28 آذر 1392برچسب:, ] [ 10:2 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
من از معراج انسانها مي آيم...

من از معراج انسانها مي آيم

همه ي طبقات آسمان را گشته ام ، در دل ستاره باران نيمه شبهاي روشن و مهربان تابستان،

بر جاده كهكشان تاخته ام ،صحراي ابديت را در نور ديده ام ،

بال در بال فرشتگان ،در فضاي پاك ملكوت شنا كرده ام

با خدايان، ايزدان با همه ي الهه هاي زيباي آسمان

با همه ي ارواح جاويدي كه در نيرو اناي روشن و بي وزش آرام يافته اند .آشنا بوده ام

از هر جا،از هر يك يادي ،يادگاري،برايت آورده ام

از سيماي هر كدامك زيباترين خط را ربوده ام

از اندام هر يك نازترين طرح را گرفته ام

از هر گلي ،افقي ، دريايي،آسماني ،چشم اندازي،رنگي دزديده ام

و با دست و دامني پر از خطها و رنگها و طرح هاي آ نسوي اين آسمان زميني

از معراج نيمه شبان تنهايي ،به دامان مهربان تو -اي دامن حرير مهتاب شبهاي زندگي سياه من

فرود آمده ام ، نشسته ام تا آن وديعه ها كه آسمانها آورده ام در دامن تو ريزم.

[ پنج شنبه 28 آذر 1392برچسب:, ] [ 9:51 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
عشق را بايد جست...

تك درختي تنها توي يك جنگل تاريك و سياه از غم و درد به خود مي پيچيد

از خودش ميپرسيد كه چرا اينقدر تنهايم؟!

كه چرا هيچ دلي با من نيست؟

كه چرا نيست دلي نگران من و تنهايي من ؟

چه شود كرد كه دگر قد نكشم ؟

چه شود اگر كه من توي جنگل نباشم؟

آنقدر گفت و گريست كه شكست و آرام روي يك نهر روان ساخت پلي...

چقدر زيبا بود ! چقدر مستحكم...

و درخت تنها عشق را پيدا كرد

عشق را در بهار بايد جست

در گردش پروانه به دور يك گل

در ذوب شدن يخ با دست نوازشگر نور وخورشيد

در ميان سفر چلچله ها

در ميان قطرات باران

در ميان وزش باد و غرش ابر و طوفان

عشق را بايد جست روي يك نهر روان كه درختي روي آن ساخته پل

و درخت تنها عشق را پيدا كرد

عشق يعني ايثار، عشق يعني گذشتن از خود،از بود و نبود

عشق يعني درختي بيجان روي يك نهر روان

عشق يعني يك بغل دلواپسي، گم شدن در انتهاي بي كسي

 

[ چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:43 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
قبله

قبله من چقدر ساده و آرام

چه قدر صبور و صميمي

تو در من آميختي

باور كن تو را در اولين نماز نخوانده جستجو كردم

كه هنوز به قنوت گريه نرسيده سلامم دادي

بعد من ماندم و دستان پر دعايي

كه به آسمان پر استجابت چشمانت آويخته شد

اصلاً بيا و تو بگو ...

تو بگو كدامين سو قبله ي من است!!؟

 

 

[ چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:35 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
راز زندگي ...

در افسانه ها آمده روزي كه خداوند جهان را آفريد فرشتگان مقرب را به بارگاه خود فراخواند

و از آنها خواست تا براي پنهان كردن راز زندگي پيشنهاد بدهند

يكي از فرشتگان به پروردگار گفت :خداوندا آن را در زير زمين مدفون كن

فرشته ديگري گفت: آن را در زير درياها قرار بده

و سومي گفت راز زندگي را در كوهها قرار بده

ولي خداوند فرمود اگر من بخواهم به گفته هاي شما عمل كنم

فقط تعداد كمي از بندگانم قادر خواهند بود آن را بيابند

در حالي كه من مي خواهم راز زندگي در دسترس همه بندگانم باشد

در اين هنگام يكي از فرشتگان گفت :فهميدم كجا

خداي مهربان راز زندگي را در قلب بندگانت قرار بده

زيرا هيچ كس به اين فكر نمي افتد

كه براي پيدا كردن آن بايد به قلب و درون خودش نگاه كند

و خداوند اين فكر را پسنديد.

[ چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:20 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
دوباره تنها شده ام

دوباره تنها شده ام ،دوباره دلم هواي تو را كرده

خودكارم را از ابر پر مي كنم و برايت از باران مي نويسم

به ياد شبي مي افتم كه تو را ميان شمع ها ديدم

دوباره ميخواهم به سوي تو بيايم

تو را كجا مي توان ديد؟

در آواز شب آويزهاي عاشق؟

در چشمان يك عاشق مضطرب؟

دلم مي خواهد وقتي باغها بيدارند ،براي تو نامه بنويسم

و تو نامه هايم را بخواني و جواب آنها را به نشاني همه ي غريبان جهان بفرستي

اي كاش مي توانستم تنهاييم را براي تو معنا كنم و از گوشه هايم افق برايت آواز بخوانم

كاش ميشد هميشه از تو بنويسم

مي ترسم روزي نتوانم بنويسم و دفترهايم خالي بمانند و حرفهاي ناگفته ام هرگز به دنيا نيايند

مي ترسم نتوانم بنويسم و كسي ادامه يسرود قلبم را نشنود

مي ترسم نتوانم بنويسم و آخرين نامه ام در سكوتي محض بميرد و تازه ترين شعرم به تو هريه نشود

دوباره شب،دوباره تپش اين دل بيقرارم

دوباره سايه ي حرفهاي تو كه روي ديوار روبرو مي افتد

دلم مي خواهد همه ديوارها پنجره شوند و من تو را ميان چشمهايم بنشانم

دوباره شب دوباره تنهايي و دوباره خودكاري كه با همه ي ابرهاي عالم پر نمي شود

دوباره شب دوباره ياد تو كه اين دل بيقرار را بيدار نگه داشته

دوباره شب دوباره تنهايي،دوباره سكوت،دوباره من و يك دنيا خاطره

 

 

[ چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:9 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
حسرت

ما چنان زندگي مي كنيم

كه گويي همواره در انتظار چيزي بهتر هستيم

حال آنكه اغلب آرزو مي كنيم

كه اي كاش گذشته باز گردد

و بر آن حسرت مي خوريم

 

[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:52 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
بهترين باشيد

نمي توانيد براي همه به حد كافي خوب باشيد

اما هميشه براي كسي كه لياقتتان را دارد

بهترين خواهيد بود

[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:50 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
قوي بودن

اگر مي خواهيد قوي باشيد

صبر پيشه كنيد

فهيم باشيد و عاقل

هر كسي مي تواند گستاخ باشد

اما قدرت واقعي در محبت و ادب نهفته است

[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:48 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
هرگز تسليم نشويد

هرگز تسليم نشويد

معجزه ها هر روز رخ ميدهند

شايد فردا روز شما باشد...

[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:47 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
براي آدم ها مرز بگذاريد

براي آدمها مرز بگذاريد !

مرز صميميت

مرز رفتار

مرز كلام

شما اين مرز را تعيين كنيد

و هميشه يك قدم عقب تر بايستيد

هميشه !!!

 

 

 

[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:45 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
دوستت دارم

دوستت دارم هديه ايست كه

هركس فهم گرفتنش را ندارد

قيمت دارد كه هر كسي

توان پرداختش را ندارد

جمله كوتاهيست كه

هر كسي لياقت شنيدنش را ندارد

[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:43 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
مادرم ميگفت

مادرم ميگفت

عاشقي يك شب است

و پشيماني هزار شب

اما هزار شب است پشيمانم

كه چرا يك شب عاشقي نكرده ام

  دكتر شريعتي

[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:41 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
يادآوري به خود

يادآوري به خود

هر شب پيش از آنكه به خواب روي

همه آدم ها را ببخش و با قلبي پاك بخواب

[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:40 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
هيچ وقت هيچ چيز را بي جواب نگذار

هيچ وقت هيچ چيز را بي جواب نگذار !!!

جواب نگاه مهربان را با لبخند

جواب دو رنگي را با خلوص

جواب مسئوليت را با وجدان

جواب بي ادب را با سكوت

جواب خشم را با صبوري

جواب پشتكار را با تشويق

جواب كينه را با گذشت

جواب گناه را با بخشش

جواب دلمرده را با اميد

جواب منتظر را با نويد

 

[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:35 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
يا دوستتان دارد يا نه

يا دوستتان دارد يا نه

هرگز سعي نكنيد كسي را متوجه ارزشتان كنيد

اگر فردي قدر شما را نمي داند

اين يعني لياقت شما را ندارد

به خودتان احترام بگذاريد و با كساني باشيد

كه واقعاً براي شما ارزش قائلند

[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:32 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
كار خدا بوده ...

اگر بي هوا كسي وارد زندگيت شد ! بدون كار خدا بوده

اگر بي محابا دلها و دستها به هم گره خورده ! بدون كار خدا بوده

اگه گريه هايت تو خنده غفلت ديگران شنيده نشد

تا خرد نشي بدون تنها محرمت خدا بوده

حالا هم اگه دلت شكست و بغض تنهايي خفه ات كرده

شك نكن تنها مرحمت خداست

كه از سر تواضع يه بهونه واسه نوازشت گير آورده

[ دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:, ] [ 16:38 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
عشق ...

آنگاه كه عشق تو را مي خواند ، به راهش گام نه، هر چند راهي پر نشيب

آنگاه كه تو را زير گستره بال هايش پناه مي دهد ،تمكين كن!

هر چند تيغ پنهانش جانكاه

آنگاه كه با تو سخن آغاز كند ، به او ايمان آور

حتي اگر آواي او روياي شيرينت را در هم كوبد

مانند باد شرطه كه بوستاني را

 

 

 

 

[ دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:, ] [ 12:13 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
تنهايي...

تنها ،تنهايي عامل نا اميديست

تنها، خستگي روح، عامل كناره گيريست

و تنها ، بي همزباني عمل هم و غم و درد است

پس

دنبال كسي باش كه شادي را در دلت جريان بيندازد ،دردهايت را بفهمد و تو را درك كند

دنبال كسي نباش كه هميشه اميدت را نا اميد كند، هميشه تو را به مسخره بگيرد

و از همه بدتر غرورت را زير پا له كند...

حواست باشد ، حواست باشد كه بازي زمانه ،گرفتار اندوهت نكند.

[ دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:, ] [ 12:9 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
عظمت پروردگار...

شخصي را به جهنم ميبردند، در راه جهنم صورتش را بر ميگرداند و به عقب خيره مي شد...

ناگهان! خداوند فرمود:صبر كنيد ، او را به بهشت ببريد!...

فرشتگان با تعجب دليل اين كار را پرسيدند؟!

خداوند به آنها فرمود : او در راه رفتن چند بار به عقب نگاه كرد و در دلش اميد به بخشش من داشت

و من نيز او را بخشيدم...

و اين است عظمت پروردگار عالميان

 

[ یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:21 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
بخشندگي...

بخشندگي را بايد از آن كودكي آموخت كه هر چقدر دلگير باشد

و هر چقدر هم كينه به دل داشته باشد مي بخشد

بي آنكه در چهره اش نه اثري از خشم ديده مي شود و نه كينه

نه كلامي و نه ملامتي، نه سرزنشي و نه زخم زباني

هر بار كه آشتي مي كند ما را به كشتي خود ميبرد و لبخندش زندگي را معنا مي بخشد

كودكان جسم كوچكي دارند ولي دلهايشان خيلي بزرگ است

مثل بزرگترها نيستند ، انگار گذشت سالها ما را بي گذشت مي كند،

بي رحمي را فرا ميگيريم و خطاهاي ديگران، هر چند كوچك باشد تا مدتها بر ذهنمان مي ماند

و در پس شكست هايمان هميشه انتقام نهفته است تا آسوده شويم.

كاش بدانيم

فقط يك بار شانس زيستن داريم

پس عشق را همرا هميشگي زندگيمان كنيم تا دير نشده است

 

 

[ یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:8 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
پسرك...

پسرك گرسنه اش است ، به طرف يخچال مي رود

در يخچال را باز مي كند...

عرق شرم بر پيشاني پدر مي نشيند

پسرك اين را مي داند

دست ميبرد بطري آب را بر مي دارد

كمي آب در ليوان مي ريزد...

صدايش را بلند مي كند "چقدر تشنه ام بود"

پدر اين را ميداند كه پسر كوچولويش چقدر بزرگ شده است.

 

[ یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:, ] [ 7:59 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
دنيا...

خنده ام مي گيرد از تقلايت اي دنيا كه چگونه در پي آني كه زمينم بزني

اي دنياي پر از سراب اين را بدان :

اگر تمام غم هايت را بر دلم فرو ريزي، هرگز در مقابلت كمر خم نخواهم كرد.

اگر تمام دردها و رنج هايت را بر سرم آوري،هرگز در مقابلت زانو نمي زنم.

اگر تمام سختي ها را زمينه راهم كني ،هرگز زندگي را در مقابلت نمي بازم.

هر چه خواهي كن،هر چه خواهي باش...

ولي هميشه اين را بدان

من خدا را دارم.

[ یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:, ] [ 7:52 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
شايد ديگر زندگي معنايي ندارد

شايد ديگر زندگي برايت معنايي ندارد و مث گذشته ها زندگيت شيرين نيست.

مثل آن روزهايي كه ساعت ها به تماشاي ابرها مي نشستي و به دنبال شكل هاي متفاوت بودي

يا به جستجوي سياره ها و سفينه ها در شب به آسمان خيره ميشدي

و يا ساعت ها نظاره گر پرنده ها و حيوانات بودي بي آنكه خستگي بر تو غلبه كند.

شايد در آن دوران كمتر بي حوصله مي شديم و لذت بيشتري از زندگي مي برديم

هر چه بزرگتر مي شويم نسبت به اطرافمان بي توجه تر مي شويم

و كمتر چيزي پيدا مي شود تا توجه مان را به خود جلب كند.

ولي براي باز يافتن شور زندگي ،لازم نيست كودك باشيم و به دوران كودكي بازگرديم،

به آنچه نياز داريم زنده نگه داشتن آن در وجودمان است.

همان احساسي كه ساعت ها لبخند را بر لبانمان جاري مي ساخت

و به زندگيمان هيجان مي بخشيد

اين احساس، در وجود همه ما هست، اما شايد لايه اي از حزن آن را فرا گرفته است!

[ یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:, ] [ 7:41 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
مي خواهم از تو بنويسم

مي خواهم از تو بنويسم، نوشته اي كه تمام احساس پاكت را لبريز از شوق كند.

اما هر چه مي انديشم تمام كلمات به هزاران شكل در وصف معشوق و زيبايي ها به زبان آورده و نگاشته شده است!

و من نمي توانم كلمه اي غير از تكرار واژه ها به زبان بياورم!

حال چگونه مي توانمتو را وصف كنم كه حتي كلمه اي به گوشت آشنا نباشد !؟

ميدانم در اين دنياي پر از واژه هاي عاشقانه نمي توانم آن جور كه بايد كلمات لبريز از عشق را نثار وجود پاك و مهربانت كنم.

ولي  به جاي كلمات زيباي عاشقانه مي خواهم خوب بنگري

بنگر ، وقتي كه نامم را بر زبانت جاري مي كني چگونه ساعت هاي عمرم را براي نظاره روي تو به حراج مي گذارم...

فقط بنگر كه چگونه دي مقابل قدم هايت ، زمين را با مژگانم آب و جارو مي كنم و خاك قدمهايت را توتياي چشمانم...

فقط بنگر كه چگونه در مقابل لبخندت تمام غصه هاي عالم را به جان خريدارم و چگونه در مقابل اشك هايت

زمين و زمان را بر وفق مراد دلت تغيير مي دهم ...

فقط بنگر لحظه ي جان سپردنم را وقتي كه آغوش تو مكان آرميدنم باشد...

بنگر و فقط بنگر كه چگونه زندگيت را بهشتي سازم كه نه گوشي شنيده و نه چشمي به خود ديده ...

فقط تا ابد در كنار من باش.

[ شنبه 23 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:26 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
چه سخت است

چه سخت است از صبر گفتن و دلجويي دادن وقتي كه لحظه هايت هميشه با درد آميخته شده

چه سخت است اميد بستن به فرداهاي دور از انتظار وقتي كه تنها ، درد مرهم زخمهايت باشد

ميدانم چقدر سخت است وقتي صبرت را به ازاي روزهاي تحمل رنج از دست مي دهي

و ميدانم چه سخت است وقتي ناله هاي لحظه هاي تنهاييت را با شانه هاي بي كسي شب تقسيم مي كني

تا حرمت اشك هاي پاكت را مقابل هر كس نشكني

آري ، چه سخت است موعظه وقتي كه هيچكس دردت را نفهمد و هيچكس نمي تواند تسكين دهنده دل خرابت باشد....

 

                    نمي دانم چه بايد گفت

                                  ولي

       تا مي تواني گريه كن ، شايد دنيا شرمش بگيرد

[ شنبه 23 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:12 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
آه

آه ... آه ... اما

او چرا اين را نمي داند كه در اينجا

من دلم تنگ است ، يك ذره است؟

اي داد بر من ، داد

من نمي دانم چرا طاووس من اين را نمي داند؟

كه من بيچاره هم در سينه دل دارم

كه دل من هم دل است آخر ؟

سنگ و آهن نيست

او چرا اين قدر از من غافل است آخر؟

 

[ شنبه 23 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:9 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
دنيا را وارونه مي خواهم

دنيا را وارونه مي خواهم

آدم ها را ، اتفاق ها را

نرسيدن ها ،نتوانستن ها ،نخواستن ها را نيز

دلم مي خواهد روياها از سر و كول هم بالا بروند

مردمان بخندند از ته دل

مي خواهم هر كسي دست دراز كند و ....

ستاره خودش را بچيند از آن بالا

مي خواهم سر به تن هيچ غصه اي نباشد

 

[ شنبه 23 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:3 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
دوستت دارم

دوستت دارم

مرا صد بار از خود براني

                                         دوستت دارم

به زندان خيانت هم كشاني

                                         دوستت دارم

چه سود از مهر ورزيدن

چه حاصل وفا كردن

مرا لايق بداني يا نداني   دوستت دارم

[ شنبه 23 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:0 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
دستهايم برايت شعر مي نويسند

دستهايم برايت شعر مي نويسند

اما تو هرگز نخواهي فهميد

آتش عشق در چشمانم غوطه مي زند

ولي تو هرگز نخواهي ديد

نه ، تو هرگز مرا نخواهي فهميد

و من با اين همه اندوه از كنارت خواهم گذشت

و يا تو درك نخواهي كرد

[ پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:52 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
خداي مهربان...

خداي مهربان را كه نبايد فقط در آسمان ها به دنبالش گشت!

مي شود خدا را در همين جا ميان آدم ها پيدا كرد...

در دل كسي كه اميد را به زندگي نا اميدي بر مي گرداند.

در چشمان كسي كه خنده را به جاي غم در دلها مي نشاند.

در دستان كسي كه از بزرگي و مهربانيش گره از كار خيلي ها گشوده ...

و در قلب و روح خيلي ها كه قد خوبي هايشان به بلنداي آسمان است.

آري خدا را مي شود همه جا ديد و احساس كرد...

[ پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:35 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
امان از ...

امان از غرور ، آن لحظه كه اشك در چشمانت سنگيني مي كند آن را پنهان مي كند

امان از تنهايي، آن لحظه كه دردي به سينه داري آن را در وجودت فرو ميريزد

امان از لبخند ، آن لحظه كه بغض به گلو داري آن را نمايان نمي كند

امان از صبر ، آن لحظه كه تمام مي شود هر چقدر غرور داشته باشي ،

هر چقدر دردهايت را در پس لبخندت پنهان كرده باشي تو را از پاي در مي آورد.

[ پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:22 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
زندگي تفاوت بين روزهاي سخت و آسان است...

زندگي ، تفاوت بين روزهاي آسان و روزهاي سخت است

گاهي وقتها آنقدر غرق مشكلات مي شوي كه خود را ته دنيا مي بيني ،آخر زندگي

گله مندي از زمين و زمان مي شود كار هر روزت .تا شايد كمي آرام شوي از دردهايي كه در سينه ات انباشته شده است.

يك دنيا بقض، اشك هاي شبانه ، تنهايي و درد مي شود داستان هميشگي

بعضي وقتها هم هر كاري كه مي كني نمي شود و خود را ميان كوچه بن بست هاي زندگي دلشكسته و تنها مي بيني.

خب،تقصير تو هم نيست ،بعضي وقتها نمي شود هر چه سعي مي كنيم

و گاهي مي شود در خوشي آنقدر غرق مي شوي كه به كل تمام دردهايت ،غم هايت و مشكلاتت را فراموش مي كني

انگار از اولش هم ، همين بوده حتي اگر يك روز باشد

زندگي هم بد دارد و هم خوب ولي در بين اين تفاوتها نبايد خود را فراموش كنيم.

اگر روزي غرق خوشي هايت بودي دست دردمندان را بگير و ياري كن

و به ياد آور دردهاي گذشته ات را

اگر روزهاي خوبت ورق مي خورد از صحبت هاي درد آور رنج ديده اي دلخور مشو

سكون كن به حرف هايش گوش بده و باز به ياد آور لحظه هاي بي قراريت را

اگر كسي بغض داشت شانه اي باش براي اشك هايش ،

اگر درد دلي داشت سنگ صبوري باش براي دلش

و باش هر آنچه كه خود دوسا داشتي برايت باشند

و اگر در گذر روزهاي سخت زندگيت كسي را غرق در خوشي ديدي ناشكري مكن و بدان

"آخرش يك روز خوب هم براي تو ميايد"

 

[ پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:10 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
باران مي بارد...

باران مي بارد ،بدون چتر زير باران قدم مي زنم

در زير باران اشك ميريزم

تا تو نبيني

اشك هايي كه در پس غرورم سالها نريخته تم

[ پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:7 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
عشق يعني ...

عشق يعني مستي و ديوانگي

عشق يعني با جهان بيگانگي

عشق يعني شب نخفتن تا سحر

عشق يعني سجده با چشمان تر

عشق يعني سر به دار آويختن

عشق يعني اشك حسرت ريختن

عشق يعني در جهان رسوا شدن

عشق يعني سست و بي پروا شدن

عشق يعني سو ختن با ساختن

عشق يعني زندگي را باختن

[ چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, ] [ 9:47 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
براي خدا...

مي خواهم از كسي بنويسم كه حسابي دلم هوايش را كرده

از كسي كه زندگي بدون او يعني تباهي و پوچي

از خدايي كه فراموشيش كار هر روزمان شده

خدايي كه با تمام نشانه هاي زيباي وجوديش خيلي غريبانه در دل ها نشست است

آنقدر غريب كه انسانها خود را قادر به انجام هر كاري ميدانند

بي آنكه ذره اي به اين فكر كنند

دست و عقل و تمام اعضاي بدن را خدا در اختيارمان قرار داده است

آري خداي من، خداي مهربان من ، به خودت قسم من نيز گاهي سخت دلم مي گيرد

از اينكه چگونه به اين دنيايي كه تو آفريدي بد وابسته مي شويم

و ديگر هيچ چيزي جز خودمان ارزشي پيدا نمي كند

آنقدر وابسته زيبايي هايش مي شويم كه تك زيباي عالم را به باد فراموشي مي سپاريم

خدايا خودت ميداني در سخت ترين لحظه هايم نيز از يادت قافل نبودم

حتي در لحظه هاي از دست دادن عزيزانم

چرا كه ميدانم مقصد تو هستي و همه چيز به سوي تو باز آيد

خدايا باز تو ميداني براي هيچ چيزي طمع نكردم و از داشته هايم گذشتم

كه همگان نيزه بهره ببرند تا شادي ها را با هم شريك شويم

اما بسيار تأسف خوردم از غرورهاي بيجا ، از دو رويي ها و دروغ ها

و از دست كساني كه زندگي ديگران را به ازاي خوشنودي خود سياه و تباه مي كنند

تا به داشته هاي خود بيفزايند و افتخار كنند،بي آنكه بدانند همه مسافريم

و هيچ چيزي جز خوبي ماندگار نيست

خدايا نگذار شيطان درونمان ياد تو را از ما بگيرد كه هيچ چيز تو نمي شود

خدايا از من نگير نشانه هاي پر محبتت را در اين روزهايي كه بغضم هواي شكستن دادر و چشمانم ميل بتريدن

 

 

[ چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, ] [ 9:24 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
گاهي زندگي سخت مي شود....

گاهي جريان زندگي آنقدر سخت مي شود كه كار از توكل كردن به خدا و كمك خواستن

از او مي گذرد....

گاهي زمان ، آنقدر سخت مي گذرد، كه نه دلداري ،دردي را دوا مي كند و نه صبر

گاهي آنقدر تنها مي شوي كه حرف هاي ديگران ، برايت پوچ و مبهم مي شود

گاهي فكر مي كني مخصوصاً در بازي زمانه گرفتار شدي ،طوري كه ديگر راه گريزي نيست

مي دانم آنقدر زندگي برايت سخت مي شود كه تنها، فكر نيستن آرامت مي كند،فكر مردن

ولي يك چيز را خوب مي دانم ،خداوند زماني به فريادمان مي رسد،

كه حتي در خيالمان هم تصور نمي كنيم

فقط بايد بخواهيم با تمام وجود...

 

[ چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, ] [ 9:18 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
دوستت دارم هاي من...

دوستت دارم هاي من به مشابه دوستت دارم هاي كودكيست

كه وقتي از او سوال مي كني ،چقدر دوستم داري؟

او در پاسخ مي گويد :

دو تا يا ده تا و يا نهايتش به بزرگي محدوده دو دستش ...

دوست داشتني در حد توان ، به دور از دروغ به وسعت آسمان

[ چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, ] [ 9:12 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
فقط خدا ميداند...

باور كن هيچ چيزي در اين دنيا ارزشي بالاتر از اين ندارد !

غمي را از دل زدودن و لبي را به خنده وا كردن

فقط خدا مي داند كه بزرگي و بخشندگي قلبي را

كه به ازاي هديه لبخندي

از تمام دردهاي خود گذشته كه فقط ديگري را شادتر ببيند

فقط خدا مي داند اندازه اين خوبي را ،اين مهرباني را

فقط خدا مي داند...

 

[ چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:35 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
مردم اغلب بي انصافند...

مردم اغلب بي انصاف و بي منطق و خود محورند

"ولي آنها را ببخش"

اگر مهربان باشي تو را به داشتن انگيزه هاي پنهان متهم مي كنند

"ولي تو مهربان باش"

نيكي هاي امروزت را فراموش مي كنند

"ولي تو نيكوكار باش"

بهترين هاي خود را به دنيا ببخش

حتي اگر هيچ گاه كافي نباشد

و در نهايت مي بيني هر آنچه هست

همواره ميان تو و خداوند است

نه ميان تو و مردم ...

[ چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:31 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
كاش كودك بودم...

كاش كودك بودم تا بزرگترين شيطنت زندگيم

نقاشي روي ديوار بود

اي كاش كودك بودم تا از ته دل مي خنديدم

نه اينكه مجبور باشم همواره تبسمي تلخ بر لب داشته باشم

اي كاش كودك بودم تا در اوج ناراحتي و درد

با يك بوسه همه چيز را فراموش ميكردم

[ سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:, ] [ 9:41 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
دلواپسي...

من در اين دلواپسي ها نشسته ام تنها

مي خواهم با تو سخن بگويم

مي خواهم باز چهره ات را با همان لبخند كودكانه ببينم

مي خواهم هر چه انتهايش به اسم تو و ياد تو ختم مي شود

شعرهايم نا تمام ماندند ...

اسير دلتنگي شدم من ...

و خواب مرا به روياي با تو بودن مي رساند

كاش خيابان ها شلوغ سهم ما نبود...

اما غصه اي نخواهم خورد

اشكهايم را براي شانه هاي تو ذخيره خواهم كرد

حرف هاي ناتمامم را به روي ديوار قلبم حك مي كنم

و با ديدنت همه را تكميل مي كنم

پاييز از راه مي رسد

و ما دوباره به بودن و رسيدن

به انتهاي جاده ي سرنوشت مي انديشيم

[ سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:, ] [ 9:32 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
دستت را به من بده

دستت را به من بده

دست هاي تو با من آشناست

اي دير يافته با تو سخن مي گويم

به سان ابر كه با توفان

به سان علف كه با صحرا

به سان باران كه با دريا

به سان پرنده كه با بهار

به سان درخت كه با جنگل سخن مي گويد

زيرا كه من

ريشه هاي تو را دريافته ام

زيرا كه صداي من با صداي تو آشناست...

[ سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:, ] [ 9:26 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
براي خدا ...

باز هم غم عشق و ناله و جدايي در من فغان كرد

نمي دانم آيا آب عشقي پيدا خواهد شد كه اين آتش را در من خاموش كند

گر اين آب پيدا نشد اين آتش در من چه خواهد كرد!

مرا خواهد سوزاند

ولي من از خدا مي خواهم كه اين آتش ،آتش عشق تو باشد

خدايا اگر بد كنيم ،تو را بنده هاي خوب بسيار است

اگر تو مدارا نكني مارا خداي ديگر كجاست؟

[ سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:, ] [ 9:16 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
زندگي...

زندگي يعني : چكيدن همچو شمع از گرمي عشق

زندگي يعني : لطافت، گم شدن در معني عشق

زندگي يعني :دويدن بي امان در وادي عشق

رفتن و آخر رسيدن بر در آبادي عشق

مي توان هر لحظه ، هر جا عاشق و دلداده بودن

پر غرور چون آبشاران بودن اما

ساده بودن

 

[ سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:, ] [ 9:8 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
خدايا...

خدايا

هيچ ميداني كه هميشه به موقع به داد دلم تو ميرسي ؟؟؟

آنجا كه خسته ام ...

آنجا كه دل شكسته ام ...

آنجا كه از همه ي عالم و آدم گسسته ام ...

هميشه تو همان دستي هستي

كه ميگيري از دلم غبار غم ها را ...

خدايا سپاس و شكرت

 

[ سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:, ] [ 9:2 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
نگاهت ...

نگاهت را به كسي دوز كه قلبش براي تو بتپه

چشمانت را با نگاه كسي آشنا كن كه زندگي را درك كرده باشه

سرت را روي شانه هاي كسي بگذار كه از صداي تپشهاي قلبت تو را بشناسه

آرامش نگاهت رو به قلبي رو به قلبي پيوند بزن كه بي رياترين باشه

لبخندت را نثار كسي كن كه دل به زمين نداده باشه

رويايت رو با چهره ي كسي تصور كن كه زيبايي را احساس كرده باشه

چشم به راه كسي باش كه تو را انتظار كشيده باشه

اما عاشق كسي باش كه تك تك سلولهاي بدنش تقدس عشق را درك كند.

[ سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:, ] [ 8:48 ] [ بانوي كوچك ] [ ]
مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه